سال های پشت سر، یک آن میرسن به من
روبروی من بی هیچ حرفی ساکن می ایستن
من دنبال جای پام، از بین سایه های دیروزم
اما از هر سمت، نیست هیچ ردی از من رو اونها
من نیستم شکل من باز…
ژوئیه 3, 2014 در 13:02 · Filed under خاطرات روزانه
سال های پشت سر، یک آن میرسن به من
روبروی من بی هیچ حرفی ساکن می ایستن
من دنبال جای پام، از بین سایه های دیروزم
اما از هر سمت، نیست هیچ ردی از من رو اونها
من نیستم شکل من باز…